یه دخی شاد

آدمک آخر دنیاست...بخند

یه دخی شاد

آدمک آخر دنیاست...بخند

ماهی


از بس هیچی تو خونه ما پیدا نمیشه یه آن به سرم زد برم غذا ماهیمونو بخورم
رفتم دیدم ماهیمون از گشنگی مرده !

اسگل

تو خونه داشتم میرفتم برم اب بخورم مامان بابام کنار هم نشسته بودند

مشکوک به من نگا میکردند پچ پچ میکردند اومدم رد شم مامانم داشت سیب میخورد بم گفت:

سیب میخوای؟منم گفتم اره بم گفت اگه میخوای برو از یخچال دربیار بشور قیافه منو میگی اصن یه

وضی یه نیگا به بابام کرد خندیدند بگذریم اومدم برم اتاق بابام گفت میخوای پتیزا سفارش بدم ؟

منم گفتم ارهیه نگا کرد گفت نچ فست فود ضرر داره خوب نیست ولش کن یه نگا به مامانم کرد

خندیدقیافه اسگل شده مارو میگی بشون گفتم اسگلمون کردین خندیدنو گفتند اری ماما تو دلمون

گفتیم ززززززززززززززززشک زمین زمان مارو اسگل کردند

خراعظم

سرکلاس استاد بودیم داشت فلسفه کلمه خر رو میگفت

رو کرد به ما و گفت :میدونستین خر یعنی بزرگی مثی

خر پول، خرکیف، خرخونی و ...

بعد در ادامه گفت :میدونین همه ی شما خر هستین با این تفاسیر

منم گفتم :عه استاد شما شکست نفسی نفرمایید

ما کجامون خره؟

چشاتون خر میبینه، خری از خودتونه

اگرم یه خر اینجا باشه شمایین

درواقع شما از هممون خر ترین

هیچی فقط دیدم بچه ها دارن نیمکت هارو گاز میگیرن

نمیدونم چرا دیگه تو کلاسش رام نداد خر??

 

گورخر

داشتم تو خیابون را میرفتم یه دختره هم کنارم راه میرفت ساپورت گوره خری پوشیده بود با ارایش غلیظ که حالمو بهم زد سرمو انداختم پایین مثه ادم رفتم بگذریم دوتا پسر انداخت دنبالش شروع به متلک انداختن یهو پسره گفت خانوم شما سفیدی با خط های مشکی یا مشکی با خط سفید ملت که رفتن رو هوا پسرا میگفتن ایول دمت گرم دختره بنده خدا مونده بود بخنده فوش بده گریه کنه خلاصه با لبخند زوری رفت ولی دمه پسره گرم خدایی:|

آثارباستانی

بابام یه عمه داره جزو آثار باستانی ایرانه.

بعد تفریح سالمش اینه که هروقت منو میبینه میگه:

مادر جون برو دفترچه تلفن منو بیار شماره دوستای منو بگیریم

ببینیم اینا هنوز زنده ان؟؟!!!!

Trenchcoat

پیشنهاد

کارت شارژ میگیرم

.

.

.

کتاباتونو جلد میگیرم

استیو

استیون هاوکینگ

یه تنه  ضرب‌المثل «عقل سالم، در بدن سالم» رو نقض کرده !

خلبان

دختره تو هواپیما با موبایل داشت صحبت میکرد
مهماندار گفت:حرف زدن شما با تلفن اینجا ممنوعه
دختره به دوستش میگه: اینجا حرف زدن ممنوعه، تو حرف بزن من گوش میدم
مهماندار سکته کرد
خلبان غش
یکی از بالها جدا شد

شمال

ﻣﻠﺖ ﺑﺎ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺷﻮﻥ ﻣﯿﺮﻥ ﺷﻤﺎﻝ ﻫﯽ ﻣﺎﭺ ﻭ ﻣﺎﭺ ﺑﺎﺯﯼ . . .
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﭘﺎﺳﺎﮊ ﻫﯽ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﺨﺮﻩ ﻫﯽ ﻣﻦ ﮐﺎﺭﺕ ﻣﯿﮑﺸﻢ .ﯾﻬﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﮔﺮﻓﺘﻢ , ﺁﺧﺮﺵ ﺑﺎﻧﮏ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺍﺻﻦ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﮑﭗ... !!

نامزد من

یه نامزد دارم که نه تیپ داره نه قیافه، نه جذابه نه خوشتیپ

ولی با کل دنیا عوضش نمی کنم، چون کلی مهربونی داره و …

یه پورشه کوروک قرمز مدل 2014 که البته کنار در سمت چپش یه خش افتاده

ولی خشه اون قدر ها بزرگ نیست که تو رابطه مون خدشه ای وارد کنه!

خروس

اصفهونیه مرغداری بازمیکنه روز اول سر یه مرغ رو میکنه به بقیه مرغا میگه که اگه کسی تا فردا سه تا تخم نذاره این بلا سرش میاد. فردا میاد میبینه همه سه تا تخم گذاشتن اما یکی، یه تخم گذاشته میگه میخوای سرتو ببرم؟ میگه آقا به خدا من خروسم میفهمی؟؟ خروس !!!اینم قرض کردم !!!

چالش گشنگی


صبح یه غلطی کردم یه لیوان آب یخ ریختم رو مامانم گفتم من شما رو به چالش اب یخ دعوت میکنم
فوحشایی که خوردم هیچی :|
از صبح نشسته دمه اشپزخونه میگه مامان هستم شما رو به چالش گشنگی دعوت میکنم :|

توروخدا یکی یه لقمه نون بده دستم مردم از گشنگی:((

حرم

رفته بودیم مشهد زیارت امام رضا
یه بچه اومد پیشم گفت اینجا کجاست ؟
گفتم : حرم !

اینقد ذوق زده شد و پرید هوا گفت پس خرم سلطان کوووو؟؟!!!
یعنی اصن مغز ملت به فنا رفته

قر

ﯾﻪ همکلاسی داشتیم اﺳﻤﺶ ﺑﺎﻗﺮ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﻮد
استاد همیشه اول ﻓﺎﻣﻠﯿﺸﻮﻧﻮ می گفت ﺑﻌﺪ اﺳﻤﺸﻮﻧﻮ
وﻗﺘﯽ اوﻟﯿﻦ بار ﺻﺪا ﮐﺮد ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎﻗﺮ ﺑﯿﺎد!
با ﺣﺮﮐﺖ زﯾﮕﺰاﮐﯽ رفت ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ!
استاد ﮔﻔت چته؟
ﺧﻮدﺗﻮن ﮔﻔﺘﯿﻦ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎ.. ﻗﺮ ﺑﯿﺎد!!
ﻫﯿﭽﯽ دﯾﮕﻪ! ﮐﻞ ﮐﻼس ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ
!

مردم میرن مسافرت تو بیابون گم میشن از رو صورت فلکی و ماه و ستاره و اینا راهشونو پیدا میکنن. اون وقت من یکی اَ مسخره ترین سفرام به نیشابور بود:| گم شدم مجبور شدم تو قوطی کمپوت آناناس تخم مرغ درست کنم ا گشنگی نمیرم :|

آیفون5

بچه ها اینجا کسی گوشی اپل 5s داره ؟؟؟ 

یه سوال داشتم .....

.

.

.

.

پولشو از کجا آوردید ؟؟

مرحوم


ﻳﻪ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﻗﺪﻳﻤﻰ ﺭﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﺰﺍﺭﺷﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ،

ﮔﺰﺍﺭﺷﮕﺮﻩ ﻣﻴﮕﻔﺖ :

ﺣﺎﺍﺍﻻ، ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳﻴﺮﻭﺱ ﻗﺎﻳﻘﺮﺍﻥ ،

ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺣﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻡ ،

ﺗﮏ ﺑﻪ ﺗﮏ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺑﺎﻥ !!!

ﻫﯽ ﺑﮑﻦ ﺑﮑﻦ ﺑﮑﻦ !
ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻤﺮ ﻭﺍﺳﻢ ﻧﻤﻮﻧﺪه!
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺟﻤﻼﺕ ﯾﮏ ﻗﺒﺮ ﮐﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ!
ﺑﺮﻭ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺍﯾﻦ ﺗﺴﺒیح ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﺩﻫﻨﺖ!

فلسفی

یک جمله فلسفی و جالب از "نیلسژونشیفندرک"
.
.
.
.
.
.
شما وقتی حال ندارید اسمم را بخوانید،لازم نیست فلسفه بدانید ... !!!
:))

انا الله و انا الیه المدرسه و الدانشگاه...
بازگشت همه بسوی مدرسه و دانشگاه است...
بانهایت تاسف و تأثر پایان سه ماه عشق و حال و صفا و خواب لذت بخش صبح

و آغاز نه ماه زجر و بدبختی و امتحان و...
پیشاپیش بر شما دانش آموز و دانشجوی عزیز تسلیت!

نعمت

نعمت چیست؟
.
.
.
.
.
.
.
.
به حضور من در این وبلاگ نعمت گفته میشود!!!

وحشی


اهای شومایی که چشات سگ داره باشمام
.

.

.

.

.

هیچی

چخه چخه

وحشی

برنامه

برنامه روزانه خر پولا


1. از خواب بیدار میشن
2 . سوار لامبورگینی میشن
3 . میرن سر کار
4 . عصر با عشقشون میرن بیرون
.
.
البته منم همین کارا رو میکنم ولی به این ترتیب :
2

3

4

من دارم رد میشم
.
.
.
.
.
.
.
.
برید کنار جیگری نشید

شب شعر کلاه قرمزی

پسرعمه: آقای مجری این بی تو پسر نمی شود یعنی چی؟

آقای مجری: بی تو به سر نمی شود

- چی نمی شود؟

+به سر نمی شود ، یعنی نمیتونم بی تو زندگی کنم.

- با پسرش؟

+پسر نیست که ، بی تو به سر نمی شود.

کلاه قرمزی: یعنی کلاه ما رو میگه دیگه ، میگه اگه تو نباشی من به سرم نمیره

آقای مجری: نه نه ، بچه ها ، خیلی ساده ست . یعنی من بدون تو نمیتونم زندگی کنم.

فامیل دور : منو میگی آقای مجری؟ منم بدون تو نمیتونم زندگی کنم ،

من از بچگی آرزوم بود شما بگید به من نمیتونید بدون من زندگی کنید !

رایانک

هر وقت رییس فرهنگستان ادب پارسى اسم و فامیلش رو پارسى کرد و گذاشت : نوکرشیرخدا آهنگر دادرس ( غلامعلى حداد عادل )ما هم به تبلت میگیم ؛
رایانک مالشى

الماس

یه روز آفتابی یه خانم انگلیسی روی عرشۀ کشتی در سواحل مکزیک به دریا نگاه میکرد که ناگهان

انگشتر الماس گرانبهایش از انگشتش سر خورد و افتاد توی آب و زن با ناراحتی این سفر را سپری کرد. 

پس از 15 سال که به شهر مکزیکو سیتی رفته بود

در یک رستوران کنار ساحل سفارش خوراک ماهی داد،

وقتی داشت ماهی رو میخورد یه جسم سفت و سخت زیر دندونش حس کرد...

.

و وقتی در آورد

.

.

.دید

.

.

.

استخوان ماهیه ...

.

.

.

نکنه فکر کردی انگشتره؟! 

بابا تو دیگه خیلی تخیلت قویه!

ﺍﺻﻔﻬﻮﻧﯿﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺴـــــــــــﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺵ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﺧﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ...
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻏﺬﺍﯼ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﻭ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ
ﻫﻤﺴﺎﯾﮥ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ : ﻣﮕﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺪﯾﺪ؟
ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯿﻪ : ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﯾﻢ ﺣَﺠﯽ . . . ﺁ ﻣﮕﻪ ﺷﻮﻣﺎﻫﺎ ﻧﯿﻤﯿﺪﯾﻦ ؟؟
ﻫﻤﺴﺎﯾﮥ ﯾﻬﻮﺩﯼ : ﺧﯿﺮ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ...
ﺍﺻﻔﻬﻮﻧﯿﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪِ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﻣﻘﺪﺱ ﯾﻬﻮﺩ ﻣﺸﺮﻑ ﺷﺪ